loading...

آئین مستان

,متن روضه فاطمیه, روضه فاطمیه, متن روضه شهادت حضرت فاطمه, روضه شهادت حضرت فاطمه, شهادت حضرت فاطمه,متن مداحی شهادت حضرت زهرا, مداحی شهادت حضرت زهرا,متن مداحی

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
مقتل امام حسن عسکری علیه‌السّلام ‌ 7 2214 aboozar
مقتل امام رضا علیه‌السّلام 9 1734 aboozar
مقتل امام حسن مجتبی علیه‌السّلام 9 1280 aboozar
اهانت مرد شامی به امام حسن مجتبی (ع) 0 689 aboozar
مواعظ مهم امام حسن مجتبی (علیه السلام) در ساعات پایانی عمر 0 627 aboozar
متن مقتل ---- زیارت جابر بن عبدالله انصاری در روز اربعین 0 602 aboozar
عسکری صحیح است یا عسگری؟ 0 3489 aboozar
متن مقتل حضرت رقیه (س) 1 6702 aboozar
خطبه زین العابدین (علیه السلام) در کوفه 0 2835 aboozar
متن مقتل امام سجاد (علیه السلام) 3 3801 aboozar
حاج محمدباقر منصوری مداح اهل بیت (ع) درگذشت. 0 3236 aboozar
نیازها و بایدهای هیئت داری در کلام رهبری 10 3562 aboozar
کلاس مداحی حاج میثم مطیعی برای نوجوانان 0 4134 aboozar
احادیث درمورد ایام عزاداری 1 3672 aboozar
متن مقتل معتبر حضرت زهرا (س) 9 7256 aboozar
چرا نام پدر میثم مطیعی در لیست ترور منافقین قرار گرفت؟ 0 4947 aboozar
حاج غلامرضا سازگار:دوست دارم درحال ذکر اباعبدالله الحسین(ع) از دنیا بروم 0 5887 aboozar
توصیه خواندنی امام حسن عسکری (علیه السلام) به شیعیان 0 4364 aboozar
کتاب مقتلی که دکتر میثم مطیعی در حال ترجمه آن است 0 5533 aboozar
دعای پایان ماه صفر 0 4177 aboozar
خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 483 زمان : نظرات (0)

بهتر از اشکِ برا فاطمه نیست

کارِ من امرِ به این معروفِ

 ولی سخته بخونم اِی مَردم

روضه ی مادرمو مَکشوفِ

خیلی سخته به ولله ... شما گریه نکنید ناله نکنید .. من دیگه نمیخونم .. شما اهل روضه اید .. خیلی ها دارن به پهنایِ صورت اشک میریزن ..

 برا گوشه گوشۀ مرثیه هاش

مثل اسفندِ رویِ آتیشَم

 شماها بلند بلند گریه کنید

ولی من زود میگم و رد میشَم

 ای مادر .. ای مادر .. میخوام دعا کنم ..

الهی دیگه به گوشِ بچه ای

صدایِ نالۀ مادرش نیاد ...

 الهی هیچ وقت صدایِ مادرت رو نشنوی ناله میزنه .. الهی هیچ وقت درد کشیدن مادرتُ نبینی ...

 الهی دیگه  به گوش بچه ای

صدای ناله ی مادرش نیاد..

آروزم اینه که دیگه مرگشُ

مادرِ جَوانی از خدا نخواد ..

 الهی پیشِ نگاهِ باغبون

باغچه ای بی گل سرسبد نشه ..

جلو چشمِ خیسِ طفلِ مُضطری

راه مادری  تو کوچه سَد نشده ...

  امام صادق فرمود برای مادر ما بلند گریه کنید .. یه دعای دیگه ..

 الهی شاخۀ یاسِ باغچه ای

دیگه با کبودی دَم ساز نشه ..

آرزوم اینِ درِ هیچ خونه ای

دیگه با ضربِ لگد باز نشه..

 عزرائیل اجازه میگرفت درِ این خانه را میزد .. مگه این خونه کم خونه ای هست ..؟ پیغمبر بارها فرمود : اِنَّ بَیتَ فاطمه بَیتی .. پیغمبر بارها فرمود : اِنَّ بَیتُها بَیتی .. بعد اشارۀ مستقیم .."الله اکبر" ... (پیغمبرِ میبینه..) فرمود : وَبابُ بَیتُها بابُ بَیتی .. یعنی در خانۀ زهرا در خانۀ منِ ..بارها میامد جلو این در با احترام ... "السلام علیکم یا اهل بَیت النُّبوه".. کی باورش میشد .. مادر ما بره پشت دَر .. آیا نمیدونستن .. فاطمه پشت دَرِ ..!! ولله میدونست فاطمه پشت دَرِ .." خودش تو نامه نوشت .. نوشت ، صدایِ زهرا را شنیدم .. پشیمون شدم‌ .. برگشتم ، گفتم .. برگردم ، برم .. دو سه قدم اومدم عقب ، یک مرتبه یادِ علی افتادم ..هر چی کینه از علی داشتم .. چنان لگدی به دَر زدم .. صدایِ شکستن استخوانهایِ فاطمه ...صدا زد : بابا یارسول الله ..."یاابتا" .. مادرِ ما افتاد ... فقط همینو بگم.. مرحوم علامۀ قزوینی .. مرحوم رحمانی همدانی .. مرحوم محدث قمّی .. دو سه تا مقتل اینو نوشتن .. وقتی مولا رو اومدن ببرن .. علی یه صحنه ای دید .. نوشتن امیرالمومنین اومد بره ... دید زهرا رویِ زمین افتاده .. عباشو انداخت روی فاطمه .. این زهراست ... این ناموس خداست ...نوشتن فضّه رو صدا زد .. فِضّه دوید اومد .. مرحوم علامۀ مفید میگه : اومد بالا سر بی بی .. فِضّه تا سر بی بی رو بغل کرد .. خانم ، حالِ بچه ات چطوره ..؟ بی بی یه ناله زد ..‌ فضّه محسنمُ کشتن ... وای ... "والله قُتِلَ ما  فی اَحشائی" خدا لعنت کنه اون که اینکار رو کرد ... یه جمله دیگه بگم دلت رو  ببرم کربلا .. میخوام بگم .. مادر ..یه مادری که بچه اش به دنیا نیامده بمیره و از  دنیا بره ، سخته .. بچه از دست دادن .. سخته .. اما مادری که بچه اش به دنیا نیاد .. راحتتر با این داغ کنار میاد .. بچه رو ندیده .. بچه به دنیا نیامده ... از دنیا میره .... وای به حال اون مادری که شش ماه بچه شو بغل کنه ... وای به حال اون مادری که دستاشو ببینه .. چشماشو ببینه .. خنده هاشو ببینه .. گریه هاشو بشنوه .... وای از دل رباب ... حسین ... حسین ‌...بگم مادر ، محسنت از دست دادی .. اما دیگه  ندیدی غرقِ به خون باشه .. وای به اون مادری ، نگاه کنه ببینه .. از گوش تا گوش علی ، با تیر سه شعبه ....بلند بگو ... یاحسین ...

 کشته شد محسن و  آنان که تماشا کردن

سند تیر به اصغر زدن امضاء کردن

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 509 زمان : نظرات (0)

اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ یا اَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ، وَمَوْضِعَ الرِّسالَةِ، وَمُخْتَلَفَ الْمَلائِكَةِ، وَمَهْبِطَ الْوَحْىِ، وَمَعْدِنَ الرَّحْمَةِوَخُزّانَ الْعِلْمِیَا فَاطِمَهُ الزَّهْرَاءُ یَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ یَا قُرَّهَ عَیْنِ الرَّسُولِ یَا سَیِّدَتَنَا وَ مَوْلاَتَنَا إِنَّا تَوَجَّهْنَا وَ اسْتَشْفَعْنَا وَ تَوَسَّلْنَا بِکِ إِلَى اللَّهِ وَ قَدَّمْنَاکِ بَیْنَ یَدَیْ حَاجَاتِنَا یَاوَجِیهَهً عِنْدَ اللَّهِ اشْفَعِی لَنَا

 مثل هوای تازه طراوت از آن ماست

فردای پر امید و صلابت از آن ماست

رنج زمان و سختی دوران جدید نیست

در نسل شیعیان علی نا امید نیست

هر گونه ضعف و رخوت و سستی ز دشمن است

همراه ما امید به فردای روشن است

دنیا اگر پر از غم و رنج و بلا شود

مؤمن امیدوار به فضل خدا شود

ما مؤمنان کتاب خدا را که خوانده‌ایم

آیات سورۀ شعرا را که خوانده‌ایم

وقتی رسید امّت موسی کنارِ آب

وز پشت سر جماعت فرعون با شتاب

مأیوس و ناامید و پر از غصه و تَعَب

هر یک به اعتراض به موسی گشوده لب:

کای از بَرِ خدا شده ما را تو رهنمون

فرعون یافت سیطره، اِنّا لَمُدرَکون

ناگاه حق به یاری یاران خود شتافت

دریا برای امّت موسی ز هم شکافت

آری! ز مکر و خدعۀ اهل جهان چه باک؟!

موسی امام ماست، ز فرعونیان چه باک؟!

خوش‌بین به راهِ روشن و فردای خود شویم

در این مسیر، پیرو موسای خود شویم

ماییم اُمتّی که امامت، حیات ماست

این جلوۀ عظیمِ کرامت، حیات ماست

هر فاطمیه شورِ سپاهِ امامت است

چون فاطمه شهیده ی راهِ امامت است

زهرا رسانده است به ما این پیام را

باید گرفت دامن پاکِ امام را

اوصاف او فقط نه به قرآن بیان شده‌ست

عالم گواه عصمتِ این خاندان شده‌ست

آری! امام چشمۀ فیض و فضایل است

زهرا! تویی امام‌شناسی که کامل است

وقتی می دید،این بی مهری رو نسبت به امیرالمؤمنین،آشفته می شد فاطمه ی زهرا سلام الله علیها،می گفت: "مَثَلُ الامام، مَثَلُ الکَعبَه" امام مثل کعبه می مونه" إذ تُؤتى ولا تَأتی" مردم باید بروند به سمت کعبه،کعبه که به سمت مردم نمیره،علی رو خانه نشین کردید چه توقعی دارید..

یافاطمه! بگو که فدایِ ولی شدی

مجروحِ کینه ورزیِ خصمِ علی شدی

 دور امیرالمؤمنین می گشت فاطمه ی زهرا سلام الله علیها،دورِ کدوم علی؟ علی که پیغمبر در مدحش گفت: "لَحْمُكَ مِنْ لَحْمِی وَ دَمُكَ مِنْ دَمِی وَ سِلْمُكَ سِلْمِی وَ حَرْبُكَ حَرْبِی وَ الْإِیمَانُ مُخَالِطٌ لَحْمَكَ وَ دَمَكَ كَمَا خَالَطَ لَحْمِی وَ دَمِی وَ أَنْتَ غَدا عَلَى الْحَوْضِ خَلِیفَتِی وَ أَنْتَ تَقْضِی دَیْنِی وَ تُنْجِزُ عِدَاتِی وَ شِیعَتُكَ عَلَى مَنَابِرَ مِنْ نُورٍ مُبْیَضَّةً وُجُوهُهُمْ حَوْلِی فِی الْجَنَّةِ وَ هُمْ جِیرَانِی" دور این علی می گشت،اما همین علی فرمود:به اندازه ی ریگ های بیابون ها به منِ علی ظلم شده.ازشون سئوال شد آقا جان! بهترین روز عمرتون چه روزی بوده؟امیرالمؤمنین سر رو گرفت بالا،فرمود: روزی که پیغمبر دستم رو بلند کرد،فرمود: هر که من مولایِ اویم،این علی مولایِ اوست.یه سئوال دیگه هم راوی کرد،نمک ریخت روی دل امیرالمؤمنین،گفت:آقا جان! می تونم از تلخ ترین روز عمرتون هم سئوال کنم؟ آقا شروع کرد گریه کردن،فرمود: روزی که همین دستا رو بستن،جلو چشم من به فاطمه ام جسارت کردن..

آتش گرفت سینه و پهلو،شانه ات

دشمن چرا زده است چنین تازیانه ات؟

از میخ در نگویم و جسمِ نحیف ِ تو

از بی گناه کشتن ِ طفلِ شریفِ تو

آری سخن نگویم از هنگامه ی علی

آن دست که جدا نشد از جامه ی علی

بازو نثارِ راه علی کرد تا ابد

باید که حفظ جانِ ولی کرد تا ابد

 یک دونه از این مصیبت ها برای یک آدم معمولی،یه جو فقط غیرت و مردانگی داشته باشه،زمین میزنه اون رو..یه دونه ازاین مصیبت ها...فاتحِ بدر خیبر رو داریم می گیم...

 فاطمه ببین گریونم

روضه ی تو رو می خونم

بی تو من چطور آروم بمونم

برگرد داره می باره اشک ِ دخترت

برگرد به جون این شهیدِ بی سرت

برگرد تا که خونه بازم صفا بگیره

برگرد نبودنت دلم رو میشکنه

برگرد غمت آتیش به جونم میزنه

برگرد با دیدنت دلم جلا بگیره

رفتی زدستای علی، وای

در پیشِ چشمای علی، وای

برگرد زهرایِ علی، وای...

باز دارن میدن آزارت

 روضه ای رو دارم می خونم که امیرالمؤمنین لباس جنگ کرد،زد از خون بیرون،موقعی که فاطمه سیلی خورد این کار رو نکرد،اما برای این روضه این کار رو کرد..

 باز دارن میدن آزارت

پیشِ چشمایِ دلدارت

اومدن برا نبشِ مزارت

برگرد زندگیِ منو بهم زدن

برگرد با غرور جلو من قدم زدن

برگرد، تو این شبا یارم تو بودی

برگرد، نذار اینا زمینم بزنن

برگرد،اینا دشمنِ خونیِ منن

برگرد،آخه تنها طرفدارم تو بودی

بچه هات سیاه پوشیدن

از تموم شهر رنجیدن

چند شبی میشه که نخوابیدن

برگرد،نباشی اشکامو کی پاک کنه

برگرد،خدا جای تو من رو خاک کنه

 "نَفسِـی عَلَى زَفَرَاتِهَا مَحبُوسَةٌ

یا لَیتَــهَا خَرَجَـت مَـعَ الزَّفَـرَاتِی

لَا خَیرَ بَعـدَكَ فِی الحَیـاةِ وَ إِنَّمَا

أَبكِی مَخَـافَةَ أَن تَطُولَ حَیاتِی"

 گفت:خیلی سختِ فاطمه جان،ان شاءالله بعدِ تو عمرم طولانی نشه،بدون تو نمی تونم تحمل کنم.رسید کنار قبر،بدن نحیف فاطمه رو روی دست بلند کرد،یه نفری این دست رو آورد بالا،بدن رو روی دست گرفته،گفت: ای زمین! نگاه کن یه مشت پوست و استخون بیشتر از فاطمه ام نمونده،ببین چقدر لاغر شده،زمین! با بدن فاطمه ام مُدارا کن،نکنه به پهلوش فشار بیاری...کسی نیست علی رو کمک کنه،بدن رو که اومد داخل قبر بده،بعضی ها میگن:دو تا دست شبیهه دستای پیغمبر،بعضی ها میگن:نه،خودِ پیغمبر،از عبارات مقتل اینو میشه فهمید،پیغمبر کمکش کرد،بدن رو توی قبر قرار داد...اما یه جایی بنی اسد رسیدن کنار بدن ها،هر چی نگاه می کردن بدن ها رو نمی شناختن،یه وقت زین العابدین اومد؛ بنی اسد کنار برید خودم این بدن ها رو می شناسم،وارد قبر شد،این بدنِ بابایِ غریبم حسینِ،بجای اینکه سر رو روی خاک بذاره،رگ های بریده رو روی خاک قرار داد،ای حسین 


خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 825 زمان : نظرات (0)

بالاتر از اندیشه ی دنیاست زهرا 

بالاتراز بالاتر از بالاست  زهرا

  امام باقر فرمود: ما اهل بیت مریضی، گرفتاری دنیایی،  پیدا می‌کردیم، سجاده پهن میکردیم  میگفتیم  "الهی به حق الزّهرا"خدا را به فاطمه مادرمون قسم میدادیم ..این اسم کم اسمی  نیست نکنه یه وقت اینقدر ساده از کنارش بگذریم .. نگاه نکن مردم مدینه حواسشان به این اسم نبود.. شان این اسم رو رعایت نکردن.. قیامت معلوم میشه زهرا کیه... !!وقتی به نصّ سریع اون روایت مرحوم مجلسی تو( دلایل الامامه ) مفصل آورده که  انبیاء ‌اُمّتهای خودشون  را پناه می‌دهد هر امتی پیغمبر خودش رو  صدا میزنه امّت داوود ،امّت سلیمان، امّت عیسی ،اُمّت موسی ،همه ی اُمّتها میرن تو پناه پیغمبرانِ خودشون ،پیغمبران اُممِ مختلف ،پیغمبرما را صدا میزنن ،قیامت هم سلسه مراتب داره ،امتها میرن تو پناه پیغمبرهای خودشون ،پیغمبرهای امتهامیرن تو پناه پیغمبر ما ،بعد اونوقت پیغمبر ما تو پناه کیه ..؟ کی رو صدا میزنه..اولین جمله ای که رسول خدا به زبان جاری میکنه ..خدایا زهرای من کجاست ..!!؟فاطمه کجاست...!!؟بعد منادی ندا میده  ،سرها را بندازید پایین " غُضُّوا ابصارَکم "از همین یه جمله باید مقام بی بی رو بفهمیم ..که محشر با اون عظمت همه نمی تونن حضرت زهرا را ببینن "غُضُّوا ابصارَکم "سرها را بندازید پائین ،مَحرمها سر را بیارن بالا ..اونجا معلوم میشه ..اونجاست که میگه: "وَلَسوفَ یُعطیکَ رَبُّکَ فَتَرضی" اینقدر خدا میبخشه تا زهرا راضی بشه ...میگه تو راضی باش هر کی رو دلت میخواد  برو خودت دست بگیر ..اونجا معلوم میشه بی بی کیه ...

 بالاتر از اندیشه ی دنیاست زهرا

بالاتراز بالاتراز  بالا ست زهرا

نورِ خداوند است هر سو بنگری هست

سِرّ خداوند است ناپیداست زهرا

  ناپیدای عالم زهراست ..پیغمبر با اون عظمت قبرش پیداست فقط حضرت زهرا قبرش ناپیداست ..(چون سرِّ عالم ست )

 اهل قیاس او را نمیفهمند هرگز

آن سو تر از مقیاسِ انسانهاست زهرا

درسِ شهادت را حسین آموخت از او

مرد آفرینِ روز عاشوراست زهرا

در زندگی چیزی برای خود نمی خواست

هرچه علی میخواست را میخواست  زهرا

 هر چی علی بگه ..علی بگه صبر کن ..چشم.. علی بگه نفرین نکن..چشم ..علی بگه مو پریشان نکن ..چشم ..علی بگه معجر برندار..چشم ..هر چی علی بگه ...

در زندگی چیزی برای خود نمیخواست

هر چه علی میخواست را میخواست زهرا

با یک سلامِ ساده و سرشارِ از عشق

 از حجمِ غمهای علی می کاست زهرا

 کافی بود بیرون از خونه هزار تا غم رو شانه ی علی بشینه  ..مردِ هزاران زخم زبان و هزاران غصه می آمد خونه، روزهای آخرفاطمه میگفت: اسماء زیر بغل هامو بگیر خودم دَر رو باز کنم میخوام یه سلام بدم علی آرام بشه... بدونه تو مدینه یکنفر هست.. هنوز یه نفر هست سلام بده ..

 با یک سلامِ ساده و سرشار از عشق

از حجمِ غمهای علی می کاست زهرا 

روزی که مردم وقتِ یاری خواب بودن

پای غریبی علی برخاست زهرا

دل را به آتش زد علی تنها نَمانَد

 دید دَرِ خونه گُر گرفته ..عقب...آتیش برای زن باردار سمِّ..مادر ما یه قدمم عقب نرفت ..هی نانجیب لگد میزد ..هی مادر دستش رو پشت در فشار می داد..جون علی در خطره..دل را به آتش زد یعنی همین ..

ما عشق را پشتِ دَرِ این خانه دیدیم

زهرا دَر آتش بود، حیدر داشت میسوخت

 روزی که مَردم وقتِ یاری خواب بودن

پای غریبی علی برخاست زهرا 

دل را به آتش زد علی تنها  نَمانَد

افسوس خود در شعله ها تنهاست زهرا

  پروانه ها  در  شعله ها پروا ندارن

 در ذیل آتش کوهِ باپرجا ست زهرا

در انتهای این  مصافِ نابرابر

 پیروز میدان بی گمان زهرا ست 

 پیروز میدان کیه..؟ پیروز میدان اون کسی هست ..که بعد هزار و چهارصد سال اسمش می آد عالم تکون میخوره .. پیروز میدان علی است..پیروز میدان حیدرِ ..کی پیروز میدانِ..پیروز میدان  مادرِ هجده ساله است...به ظاهر افتاد زمین... اما باطن قصه رو ببین..پرچم علی رو بلند کرد ...

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 960 زمان : نظرات (0)

السلامُ علَی الجوهرةِ القُدسیَّة فی تعیُّنِ الإنسیّة ، صورةِ النَّفسِ الکُلیّةِ ، جوادِ العالمِ العَقلیّةِ ، بِضعَةِ الحَقیقةِ النَّبویّةِ ، مطلع الأنوارِ العلویّةِ ، عینِ عیونِ الأسرارِ الفاطمیّة ، النّاجیةِ المُنجیّةِ لِمُحبّیها عن النّار ، ثمرة شَجَرة الیقین ، سیدة نساء العالمین ، المعروفة بالقَدْر ، المجهولةِ بِالْقَبرِ ، قُرّةِ عین الرَّسولِ ، الزَّهراءِ البتول ، علیها الصّلوة و السّلام.

مرا ببین و برای سفر شتاب مکن

بیا و بر سر من خانه را خراب مکن

تمام حرف دلت را غروب با من گفت

و شرح سرخی خود را چه خوب با من گفت

هنوز حضور سایه ی احساس عشق بودی تو

مدار گردش دستاس عشق بودی تو

پس از تو ثانیه هایم به چنگ دستاس است

و دانه های دلم زیر سنگ دستاس است

غمت چو دانه که فردا جوانه خواهد زد

هزار مرتبه ام تازیانه خواهد زد

هنوز هم به شفایت امید دارم من

میان شام عزا صبح عید دارم من

قبول کن که ز تنهایی ام خبرداری

دلم به همره تو رفت همسفر داری

مگر ز داغ پیمبر چقدر میگذرد

که باغ سبز تورا این شب خزان ببرد

مگر قرار نشد غمگسار من باشی

میان معرکه ها ذوالفقار من باشی

مگر نه قبل ورودم قیام میکردی

و گاه پیشتر از من سلام میکردی

ز جای خیز جواب سلام میخواهم

نگاه نیمه تمامت تمام میخواهم

 بعد کوچه دیگه یه چشمش باز نمیشه...الهی بشکنه دست مغیره...الهی بشکنه اون دستی که به صورتت زد...به جور سیلی زد گوشواره از گوشش افتاد...

 نگاهِ بی رمق و دست بی رمق آری

شباهتی چه صمیمانه با شفق داری

اگر چه قصه ی فتح علی شنیدنی است

شکست تازه ی امروز نیز دیدنی است

چه شد که زندگیت را ز سر نمیگیری

و مرغکان مرا زیر پر نمیگیری

اگر نه فکر دل یار خسته را بکنی

ز جا خیز که همسایه را دعا بکنی

مرو که چینی این دل، شکسته تر نشود

غریب خسته ی این شهر خسته تر نشود

هنوز ناله ی جانکاه تو به پشت در است

تنت از آتش آنروز خشم شعله ور است

سخن اگر چه نگفتم ولی دلم پر بود

تنت از آتش آن نگاه من که همیشه به خاک چادر بود

 مگه میشه یه مادر بچه های قد و نیم قد داشته باشه...از خدا بخواد از دنیا بره... همه ی مادرا آرزوشون اینه وقتی بچه دارن بچه هاشون بزرگ بشن...پسر دوماد کنن...دختر رو عروس کنن...اما این روزگار یه کاری با زهرا کرد...فرمود علی جان هر مادری نگران بچشه...علی جان بچه هامو به تو میسپُرم...خیلی حواست به بچه های من باشه......فرمود سلام منو تا قیامت به بچه هام برسون...هرکی برا فاطمه امشب اومده زار بزنه بچه ی فاطمه است...مادر جان و علیک السلام...مادر امشب میخوایم بگیم کاش ما تو کوچه بودیم...میگفتیم نامرد سیلی رو تو صورت من بزن...مادرجان ما با روضه ی حسینت بزرگ شدیم...مادرامون مارو با محبت حسین شیر دادن...فرمود: علی جان شبا بالا سر حسینم آب بذار...حسین تو رَحِم من بود هی میگفت یا "اُمٓاه اناالعطشان..."چه خبره...امشب امام زمان کجا گریه میکنه برا مادر...صورت رو قبر گمشده ی مادر...آقا به حق مادرت امشب یه نگاه به ما کن

خدا حافظ ای، دردها رنج ها

خداحافظ ای، شهر نامردها

 خداحافظ ای، ماجرای فدک

خداحافظ ای، کوچه،سیلی،کتک

 خداحافظ ای،جان افروخته

خداحافظ ای،سینه ی سوخته

  ان شاءالله هیچوقت کس و کارِت مریض نشه...اونم از نوع مریضی سخت...هر روز میره اونی که مریض داری میکنه میگه الحمدلله امروز رنگ و روش بهتر شد...یا وقتی میره میگه امروز حالش زیاد مساعد نبود...بچه ها هر روز بیدار میشدن ببینن حال مادر چطوره...میدیدن مادر صورتش زرد تر،لاغر تر شده... اما فردایِ روز کسی که از دنیا میره...میگه روز آخری حالش خوب بودا... بچه ها بلند شدن ببینن حال مادر چطوره دیدن مادر تو بستر نیست...زودی همدیگرو بیدار کردن حسین جان حسن جان...اومدن تو صحن حیاط دیدن مادر نشسته داره آب و جارو میکه...،‌حسین جان مژده بده مادر امروز از بستر بلند شده...خودم دیدم دیگه دست به دیوار نمیگیره...ولی نمیدونم چرا هر جارویی که میزنه هی آه میکشه... خیلی خوشحال شدن بچه ها...یه نگاه کرد فرمود: فضه بیا من این چند وقته خیلی اذیتت کردم...خانوم من کنیز شمام الحمدلله حالت بهترِ...فرمود بله...اما یه کاری برا من بکن...فضه زحمت برات دارم...خانوم جان امر بفرمایید...میشه تنور و روشن کنی...میخوام خودم امروز نون درست کنم...خانوم جان اجازه بده ما انجام میدیم...فرمود نه چند وقته بچه هام دست پخت منو نخوردن...من امروز از دنیا میرم...میخوام بچه هام گرسنه نمونن...اگه بدونن مادر غذا درست کرده حتما میخورن...ببرمت پیش صاحبمون...مادر جان نون درست کردی بچه هات گرسنه نمونن...میگن بچه بادومه...ما ایرانیا میگیم بچه بادومه اما نوه مغز بادومه...همه مادر بزرگا عاشق نوه هاشونن...مادر جان کجا بودی نوه کوچولوت رقیه خانوم هی میگفت: بابا دلم درد میکنه...

 ز خانه ها همه بوی طعام می آمد

ولی به جان تو بابا گرسنه خوابیدم

نون و درست کرد...گفت زینب مادر بیا...بعد از نود و پنج روز...خودش شونه دست گرفت.. همچین که شونه رو گرفت هی موهای زینب رو شونه میزد...گره های تارای موهاشو باز میکرد...هی میگفت مادر ان شاءالله هیچ وقت این موهات پریشون نشه...حتی تو گودال...

شب جمعه اگه ان شاءالله هرکی کربلا بود عوض همه ما، روضه ی ارباب بخونه...شروع کرد دوتا پسرا رو صدا زد گفت میخوام حمامتون کنم...خودش شستشوشون کرد...گره ی لباس حسن رو باز کرد شروع کرد لبای حسن رو بوسیدن...ای شاهد کوچه تا زنده ام به بابات حرفی نزن...من خوبم تو خوبی مادر...هی این لبا رو میبوسید...مثل اینکه میدید این لبا  داره در اثر زهر سبز میشه... حمامش کرد...حالا نوبت کیه...نوبت نمک خونه ی فاطمه است...صدا زد حسین بیا...سرتو بالا بیار مادر...پسر محجوب فاطمه...همچین که لباسشو درآورد دیدن بدنشو میبوسه...دست رو موهاش میکشه...ان شاءالله هیچ وقت این موها گره تو دست کسی نخوره...هی این سینه رو میبوسید...ایشاالله هیچ وقت سینت سنگینی نکنه...ایشاالله هیچ وقت نیزه به پهلوت نخوره...بچه ها رو که آماده کرد...رفت تو حجره روبه قبله دراز کشید...خودش روپوش سفید رو صورتش کشید،‌فرمود: تا چند لحظه دیگه اسما منو صدا کن...اگر دیدی جواب نمیدم زود برو علی رو خبر کن...اسماء میگه:هرچی گوش دادم دیدم زیر لب داره شکوه میکنه: بابا یا رسول الله...کجایی ببینی با دخترت چه کردن این امت...بابا جان علی رو تنها گذاشتم...میگفت چند لحظه ای گذشت دیدم صدا نمیاد‌صدا زدم یا فاطمه... یا بنت محمدٍ المصطفی...یا زوجة ولی الله...یا ام الحسن و الحسین...دید جواب نمیده به سر و صورتش زد...اومد بره مسجد علی رو خبر کنه...یه وقت دید دوتا آقازاده ها وارد شدن...همچین که این دوتا آقازاده ها اومدن صدا زدن: اسما مادرمون کجاست...گفتم اینا بچن اذیت میشن...گفتم بچه ها بیاید برید غذاتون رو بخورید...یه وقت دیدم امام مجتبی فرمود تاحالا کی دیدی ما بی مادر غذا بخوریم...منم دلو زدم به دریا...گفتم بچه ها از این به بعد باید بی مادر غذا بخورید... بچه ها خودشون رو انداختن رو بدن مادر...تموم شد دیگه...یکی میگه مادر من حسنم یکی میگه مادر من حسینم...گفتم آقازاده ها زود برید باباتون رو خبر کنید...جرات میخواد از اینجا به بعد روضه خوندن...یا امام زمان این جرات رو به من بده...اقازاده ها زدن بیرون...صدا ناله هاشون بلند شد...علی خیبر شکنِ، علی که یه تنه جلو این همه دشمن می ایسته...تو رکوع نماز بود...یه وقت شنید بچه ها میگن بابا بیا دیگه بی مادر شدیم...دیدن علی با صورت رو زمین افتاد...مدینه رفته ها میدونن...از مسجد النبی تا بیت الفاطمه هیچ راهی نیست...هی آقا میخورد زمین بلند میشد میگفت: زهرا...رسوند خودش رو بالا سر خانومش، صدا زد زهرا جان دید جواب نمیده...هی صدا میزد: خانوم جان! دختر پیغمبر! دید جواب نمیده...آه،یه وقت ناله زد صدا زد :زهرا من علیِ غریبم...میگه دیدن آروم آروم چشماش باز شد...دست لرزونش رو بالا آورد...اشکای چشای علی رو پاک کرد...یه نگاه کرد گفت علی زهرا رو حلال کن...تو کوچه خواستم حمایتت کنم اما این مغیره نذاشت...

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 542 زمان : نظرات (0)

داری میری و خودتم اینو خبر داری

نگفتی این روزا چرا دست به کمر داری؟

دردِ کمر موقع راه رفتن خطر داره

هرجا میری تنها نرو که دردسر داره ..

 کم‌تر برو بیرونِ خونه

کم‌تر سر تو درد بگیره

می‌ترسم از این‌که یه روزی

راهت رو یک نامرد بگیره ...

 آتیش به دربِ خونمون انداختنُ رفتن

رو در و دیوار لخته‌ خون انداختنُ رفتن

فضه رسید وقتی که سیلِ خون به راه افتاد

به زیر نور ماه ، یه ماهِ پا‌به‌ ماه افتاد

 دیدم حسن از رویِ ایوون

دید آخرش مادر زمین خورد

تو بد زمین خوردی می‌دونم

محسن از اون بدتر زمین خورد

لعنت به اون که پشت‌ در آتیش و روشن کرد

زینب داره می‌بینه هرکاری که دشمن کرد

هنوز یه هفته از تولدش نمیگذشت که

لباسِ مشکلی عزایِ مادرو تن کرد

من دل ندارم که ببینم

یکم دلش آزار ببینه

خیلی شلوغی دوست نداره

ای وای اگه بازار ببینه ...

*صدا زد زینبُ .. دخترم بیا ، مادر میخواد وصیت کنه. فرمود بقچه‌ای کنار گذاشتم ، میشه برا مادر بیاری؟ .. بقچه رو آورد گذاشت جلو مادر . گفت زینبم درِ بقچه رو باز کن . با همون دستایِ کوچولوش گره‌ها رو باز کرد ، دید سه‌ تا کفن میونه بقچه‌ ست ...دخترم اولین کفن مال منه .. کفنِ دوم مال بابات علیِ .. کفنِ سوم مال حسنِ .. یه مرتبه دید متحیرانه داره نگاه میکنه ... میگه زینب یه آهی کشید ، مادر نکنه حسینُ یادت رفته؟! ...یه مرتبه دوتایی گریه کردن .. صدا زد نه زینبم فراموشم نشده ، برا حسینم یه پیراهن دوختم. این پیراهنُ بهش بده ، لحظه‌ای که میخواست بره میدان ، از طرف من زیر گلوی حسینمُ ببوس ...داره حسینش میره، یه مرتبه دید داره صدا میزنه « مهلاً مهلاً » همینطور داره میره ، دوباره صدا زد : « مهلاً مهلاً » داره میره .. اما یه‌مرتبه صدا زد « یابن الزهرا ... »تا گفت یابن الزهرا برگشت .. چی میگی زینبم ؟.. صدا زد وصیت مادرمه؛ یه بوسه زیر گلویِ حسینش زد ... کاش به همینجا ختم میشد ، اما این بوسه ، بوسۀ آخر زینب نبود .. اینجا گلوی سالم حسینُ بوسه زد. اما چند ساعت بعد اومد تو گودال ، این نیزه شکسته‌ها رو کنار زد ...آی حسین ....

  

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 296 زمان : نظرات (0)

ای کتاب ثنای تو قرآن

وی ثنا گسترت خدای جهان

حسن یزدان به چهرت پیدا

سرّ هستی به سینه‌ات پنهان

دشمنی با تو تلخ‌تر از کفر

دوستی با تو خوشتر از ایمان

خانه ی خاکی تو قبلة ی دل

حجرۀ کوچک تو کعبۀ جان

دل شیر خدا ز تو روشن

جان ختم رسل تو را قربان

قصّه ی عصمتت نه حد سخن

گفتن مدحتت نه کار بیان

بذل یک نان تو کند نازل

سورۀ هل اتی علی الانسان

کیستی تو که مصطفی می‌گفت

جان بابا فدات فاطمه جان

 فدای اسم قشنگت بی بی جان،اجازه دادی ما  تو فاطمیه بگیم یا فاطمه...سال گذشته کیا بودن ..همین امسال  شبهای اول یک دفعه به خودت میایی میبینی نفسی نیست، توفیقی نیست، عمری نیست ..اگر مطمئنی فاطمیه ی دوم  نفس داری ..!!نمیخواد امشب بگی مادر...نگه ندار،صداتو ..!!

اون  عالم بزرگوار تو فرمود اگر حال عبادت میخواهید ،یه جوری صدا بزنید انگار شب آخر عمرشماست.

دیدی به کسی میگن یه روز زنده ای ،یه هفته زنده ای ،چقدر میخواد همه ی کاراهاش انجام بده جمع کنه..

بی بی جان‌باید سجده بجا بیارم بهم اجازه میدی بگم یا فاطمه ..اصلا بهم اجازه میدی بیام، بشینم ..

مگر هر کی هر کیه ...مگه همیجوریه ..حساب و کتاب داره..هر جا نشستی ،حساب و کتاب داره..

عین روایت فرمود : تا ما نخواهیم...تا ما دستت رو نگیریم ..تا ما گریه نکنیم ... تا ما صدات نکنیم،....تو نمی آیی،تو گریه نمیكنی...

 کیستی تو که مصطفی میگفت

جان بابا فدات فاطمه جان

کیستی ای فراق تو همه درد

کیستی ای وصال تو درمان

کیستی تو که در هجوم ستم

آمدی حافظ امام زمان

برتر از درک و دانش همه ای

چه بخوانم تو را که فاطمه ای

در دل انبیاء امید تویی

بر لب اولیا نوید تویی

آنکه مانند قدر مجهولش

قبر او مانده ناپدید تویی

 عظمت بی بی رو از همین یه  کلام ..آنکه مانند قدر مجهولش ،قبر او مانده ناپدید...سرّ بی بی دو عالم.. بزرگان باید بگن ...پیغمبر با  اون عظمتش که اشرف مخلوقات  قبرش معلومه ..ائمه ی ما قبرشون معلومه ..

قرار تو این عالم یه نفر قبرش معلوم نباشه ..اونم فاطمه اس ...قرار تا آخر دنیا این  علامت سوال ..؟؟؟!!!همه ی نسلها یکی پس از دیگری بیان و برن ..چرا قبر حضرت زهرا سلام الله علیها مخفی هست ..مگه میشه ..پیغمبر مگه چند تافاطمه داشت ..مگه برای چند نفرگفت پاره ی تنم ..مگه برای چند نفر بلند شد ،خم شد ،دست رو بوسید

 از شب میلاد تو تا آخر نفس

مصطفی یک دست را بوسید وبس

آن هم ای دست خدا دست تو بود 

پس برآن دست و برآن لبها درود

 دست بوسیدن پیغمبرفکر نکنی یه کار عاطفی بودفقط .. بگی حالا یه پدر دست بچه اش را میبوسید ...نه ...!!! پیغمبر با این کارش میخواست به همه ی عالم بفهمانه  این فاطمه احترامش واجب..

 در دل انبیاء امید تویی

برلب اولیا نوید تویی

آنکه مانند قبر مجهولش

 قبر او مانده نا پدید تویی

آنکه چون زینب و حسین و حسن

پاک فرزند پرورید تویی

آنکه جز باب و شوهر و پسرش

هیچ مردی ورا ندید تویی

 غیر از باباش.. غیر همسرش ..غیر بچه هاش .. پسرهاش.. هیچ مردی مادر ما را ندیده ..زهرا عصمت الله ..مادر ما ناموس خداست ..نه این دنیا، اون دنیا را ببین ، اون دنیا را بشنو .. اون دنیا منادی صدا میزنه ..یا اهل المحشر.. "غضّوا ابصارکم "همه سرها پائین ،میگن :چه خبره ..میگن فاطمه میخواد رد بشه ..همه ی قیامت سرها را بندازن پائین ..فقط یه عده میتونن سر بالا کنن.....کی ها هستن ..اونهایی که تو دنیا براش اشک ریختن..حالا فهمیدی این گریه چقدر می ارزه ..این محبت چقدر می ارزه ...فردای محشر اونجا معلوم میشه ،هر کسی نمیتونه مادر ما را ببینه ..غیر از پیغمبر و امیرالمومنین و پسرهاش هیچ مردی مادر ما را ندیده.. بمیرم برات وسط کوچه ها...(..وقتی فکر شو میکنی میخوای دادبزنی... )کی باورش میشد.. یه روزی همین زهرا را دوره کنن ..

 آنکه اسلام سرفراز از او

وآنکه قدش زغم خمید تویی

آنکه با تیغ احتجاج و بیان

پردۀ خصم را درید تویی

آنکه در موج دشمنان تنها

به دفاع علی دوید تویی

آنکه در راه حفظ جان علی

رنج هستی به جان خرید تویی

آنکه در ماتمش به ناگه، رنگ

از رخ مرتضی پرید تویی

 روضه بخونم ..بی بی جانم ،همه کس علی ،پشت و پناه علی،بزار بهتر بگم ..حقشو ادا میکنی..زور و بازوهای علی ..قوت زانوهای علی  ... فاطمه ی علی ..نور چشم علی ..همه وجود ...پشت و پناه علی ..تکیه گاه علی...همه ی هستی امیرالمومنین ، یه نگاه زهراست ....

 

تعداد صفحات : 11

درباره ما
Profile Pic
وبلاگ آئین مستان مرجع اشعار مذهبی، متن مداحی همراه باسبک، دانلود مداحی، آموزش مداحی، کتاب های مقتل و کتاب های آموزش مداحی می باشد. .::::::::.هر گونه كپی برداری از مطالب این سایت با ذكر صلوات برای فرج امام زمان (عج) بلامانع می باشد.::::::::. *****شما هم می توانید با تایپ اشعار مذهبی و متن روضه ها و ارسال آن از طریق سه روش: 1- عضویت در سایت و ثبت نام در انجمن 2- ارسال به ایمیل 3- درج آنها در قسمت نظرات اسم خودتان را در زمره خادمین ائمه اطهار علیهم السلام ثبت نمایید.*****
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3320
  • کل نظرات : 204
  • افراد آنلاین : 38
  • تعداد اعضا : 345
  • آی پی امروز : 287
  • آی پی دیروز : 308
  • بازدید امروز : 2,822
  • باردید دیروز : 2,673
  • گوگل امروز : 29
  • گوگل دیروز : 37
  • بازدید هفته : 10,562
  • بازدید ماه : 71,763
  • بازدید سال : 1,281,687
  • بازدید کلی : 19,787,515